سورپــرایـز شیویـــدم

سلامـــی به خوشمزگی یه شکلاتــــــ به همـــه ی دوستانــــم خوبیــــد؟؟خوش میــــگذره؟؟
ممنون از تمام دوستایی که به شیویدم خوش آمدگویی کردن

به تو بهترینم

سلامی به گرمیه اغوش گرم عشق

سلام به دوستای گلم که کلمه به کلمه ی نظراتشونو خوندم و انرژی گرفتم

انقد تعدادشون زیاد هست که نمیتونم دونه دونه اسم ببرم

ازتون سپاسگذارم که مدام به این صفحه سر زدید و مهسای منو تنها نذاشتید

میدونم که لحظه های تنهاییشو با شما قسمت میکنه و با وجود شماست که آروم میشه

کاش یک روز هموتونو ببینم و این دیدار شروع یک رابطه ی قوی خارج از این فضا باشه

و اما سلام به فرشته ی صبور و نمونه ی سجاد که تنها وجودش مایه ی آرامش منه

میدونم که بهش سخت گذشت همونطور که به من گذشت

هر وقت که زنگ میزدم بغض صداشو پشت تلفن میشنیدم و با تمام وجود

میتونستم درک کنم که ماه آسمونم دلتنگه و نمیخواد منو ناراحت کنه

اما هیچ کس به اندازه ی من این فرشته رو نمیشناسه

بهش گفتم و باز هم میگم

سختی هاست که انسانها رو کامل و پخته میکنه و دوری بخشی از این روند

همیشه اعتقاد دارم مسیری رو که ما طی میکنیم امتحانی از طرف خداست

وقتی از این امتحان سر بلند بیرون بیاییم یک پله به کاملتر شدن نزدیک شدیم

و این ترقی لذت بخشه

حضور تو گل نازم که وجودت صدات چشات چهره ی ماهت تمامش زندگیه باعث میشه چیزی

به اسم سختی برای من معنی نداشته باشه

از خدام ممنونم به خاطر داشتن تو فرشته ی مهربون

سجاد 20 روزه که زندگی رو دور از تو کیلومتر ها دورتر سپری کردم و البته 30 روز مونده

این فاصله تنها بعد مسافت داره و قلب من بیشتر از همیشه به قلبت نزدیکه عزیزم

و هر دقیقه به این پیوند افزوده میشه

ازت میخوام دلتنگی هارو توی سینت نریزی و خدای نکرده بغض کنی

اول خدا رو داریم که مهربانترین حامی و نزدیکترین دوست به ماست

هر وقت دلتنگ بودی اون شنوندست و مطمئن باش اونقدر دوستت داره و عاشقته

که وقتی باهاش حرف میزنی طولی نمیکشه که تمام وجودت

پر میشه از آرامش عجیب و رمز آلودی که دیگه هیچ جایی نمیتونی تجربش کنی

و بعد از اون مامان جانم که حضورش تو زندگیه ما یک معجزست

مادر یک قطره از مهر خداست و یک بهشتی توی زمین

خدا واسمون نگهش داره هر روز  از طرف من هم دستشو ببوس هم صورتشو 

و بعد هم دوستای عزیزمون که همیشه خجالتمون میدن

تا چشم رو هم بذاری مثل این روزهایی که گذشت همه چی مثل یک خواب تموم میشه

و تنها خاطرات که باقی میمونه

راستی یادم رفت امروز من پیش عشقم بودم هر چند کوتاه اما لبریز از انرژی شدم

مهسای من و مامان جانم دیشب کلی تو زحمت افتادن و تا صب تو آشپزخونه داشتن

واسه سجاد کیک و غذا میپختن خانومم امروز واسم آورد و من آب شدم تو زمین

بازم ممنون فرشته ی نازم هم از تو هم از مامانم

امیدوارم بتونم اون طور که باید جواب این همه لطف و مهربونی رو بدم

من با وجود شما خوشبخت ترین آدم روی زمینم و جز شما و خانوادم هیچ چیز از خدا نمیخوام

ممنوم عشقم به خاطر همه چیز

عاشقانه بی پروا زلال مثل اشک چشمات صافه صاف بدون حتی ذره ای غبار عاشقانه

دوستت دارم و شک نکن بهترین ها رو برات فراهم میکنم وجودم

تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

زندگــــــــــیم داره میـــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد

  قــــــــــــــــــــــان قــــــــــــــــــــــــــــــــان بریــــــــــــــــــــــــد 

کنــــــــــــــــار که مهســــــــــــــــا داره با سرعت شونصد کیلومتر در ثانــــیه میـــــــــــــــــــــــاد آخه خیـــــــــــــــــلی پـــــــــــــرانرژیه

لابـــد میپرسیـــــد چــــــــــــــــرا؟؟؟

چـــــــــــــــــــــــــــــــــونکه شیویدم داره میــــــــــــــــــــــاد یوهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

آخ یادم رفت سلام کنمــــــــــــــــا

سلامــــ گلای نــــــازم خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوبید؟؟   

ماشیناتونو روشن کنیـــــــــــــــــد پارو گـــــــــــــــــــــــــــاز که امشبــــــــــــــــــــــــــ

خوشگــــــــــــــــــــــــلا بایــــــــــــــــــــــــد برقصـــــــــــــــــــــــــــــــــــــن      

خوب حالا یکم آروم شــم

اهــــم اهــــم

  امروز طبق معمول هر روز عصر سجادم بهم زنگ زد.وااااای من چقد حرفـــــــــــــــ میزنم اونم طفلک فقط گوش میدو تاییــــد میکنه فداش شـــــــــــــــــــــــــــــــم

اخه میدونم من حرف میزنـــــم کلــــــی انرژی میگیــــــــــــــــره شیویــــــــــــــــــــدم  

بعدش همینجوری که داشتم با هیجـــــان و خوشحالی امروزو براش تعریف میکردمـــــــــــــــــــ.        یهویی گفت عزیزم من چهارشنبه دارم میـــــامـــــــــــــــــــــــــا

واااایـــــــــــــــــــ منو میگیـــــــــــــــــــــد یهویـــی همینجوری اشک بــــــــــــــــــــــود که از چشمام سرازیر میشـــــــــــــــــــــــد

2مین پیشش داشتـــــم میخندیدمـــــا ...

سجادم گفت مموشم ناراحت شدیـــــ .گفتــــــــــــــــــــــــم نـــــــــــــــــه اشک شــــــــــــــــــــوقه نفســـــم

بــــاورم نمیـــــشد آخــــــه   .یعنی شیویدمو بعد 19.20روز میبیــــــــــــــــــــــــــنم

خدا جـــــــــــــــــــــــونم ازت ممنـــــــــــــــــــــــــونم زیــــــــــــــــاد .ممنون که هوامونو داریـــــــــــــــــــــــ

بعد از چند ساعت ،نا خود اگاه یاد شیدا (خواهــر سجاد )افتـــادم.بهش اس ام اس دادمــــ که خیلی خوشحــــالم سجاد داره میــــــــــــــــــــــــادو....

یهو گفت واقعــــــا داره میـــــاد؟؟

(سجاد به من گفت میخوام سورپرایزشون کنمــــــــــــا گفتم لابد داره شوخی میکنه خـــــوب!!)

هیچی دیگـــــه زنگ زدم شیــــداو....

فهمیدم که بلـــــــــــــــــه شیویدم به مامانشینا نگفتــــــه.شیدا گفت ما به روی خودمون نمیاریم  توام هیچی نگـــــو

هیچـــــــــــــــــــی دیگه برنامه های سجادمو زدم به هــــــــــــــــــــــــــــم

دارم رو خودم تمرین میکنم که فردا لــــو ندم به سجاد گند کاریمــــــــــــو اما فک نکنم طاقتــــــــــــ بیارمـــــــــــــــــــ

  و اما برای زنــــدگــــــــــیم:

الان آروم خوابیدی شیویدمـــ .دلم تنگ شده واسه خودتـــــــ  ،واســــه اس ام اســـــات ،واسه شب بیداریات کنارم،واسه وقتایی که میپرسم سجادم خوابیــــد؟میگی نــــــــــــوچ داره به چشمای مموشش نگاه میکنـــه تا خوابــــش ببــــــــره.

نصف شباکه خواب بد میدیدم هر وقت بهت اس ام اس میدادم ازخواب بیدار میشدی و آرومم میکردی.اما حالا وقتی نیستی و خواب بد میبینم  بارهاو بارها اس ام اسای قبلیتو میخونم تا آرومشم سجادم

گیسوان مهسات گره خورده توهم .دیگه حوصلشونونـــــــــــدارم.وقتی تو نیستی شونه اشون کنی ببافیشون به چه دردی میخورن!!

امـــــــا اینروزا میخوام بهشون برسم بازشون کنم بریزم رو شونه هام آخه تو داری میـــــــــــای تاروپــــــــــــــودم(از کمرمم اومده پایینتر گیسوان مموشت عزیزم)

بیتابتـــــــــــــــــــــــــــــــتر از قبل منتظرتــــــــــــــــــــم سجادمــــــــــــــــــــــ

چه لذتی دارد

بوسیدنت

بوییدنت

تماشای خندیدنت

عزیزدلم

همه ی آرامشم

یعنی تو

   

    منم دیگه میرم لالا فردا 7صبح باید پاشم برم دانشگاه.تقریبا 2روز وقت دارم که خودمو آماده کنم واسه اومدن سجادم .سورپرایـــــزم دارم بــــراشـــــــــــ

این گلای خوشگلم که خودم ازشون عکس انداختــــــــــــــــم تقــــــــــــــــــــدیم به دوستــــــــــــــای خوشگلـــــــــــــــــــــ ومهربــــــــــــــــــــــــــونم

مراقب خودتونو نیمه ی وجودتـــــــــــــــــــون باشیــــــــــــــــد

مهسایی که داره واسه دیدنت ثانیه شمـــاری میکنه       

شیویـــدم+عکاســی+خیریـــه

  ســــلام دوستای مهربــــــــــــــونم.خوبیــــــــــد؟؟

ممنــــــــــــــون از اینکه نگران حال منو سجادم بودید عزیـــــــزانم و یک عــــــآلمه ممنونم به خاطر اینهـــــــمه دلـــداریاز خدا ممنونم که دوستان ماهی همچون شماها بهم داده

شیویــــدم خوبه شکرخـــــــــدا.هر روز بهم زنگ میزنــه و من روز به روز بیشتر بی تاب دیدنش میــــشم

   منم هـــمه ی تلاشمو میکنم برای خوب بودن ،قــــول دادم به زندگیــم

از صبح تا زمانی که سجادم بهم زنگ بزنه هی به خودم میگم این حرفو یادم باشه به شیویدم بگم اون حرفو یادم باشه بگم .فداش بشم که فقطم به حرفای مموشش گوش میده ،مهلت حرف زدم نمیدم بهش که

خدارو شکر هم جاش خوبه هم غذاهایی که بهشون میدن هم لباسای گرمشــــون.تازه قرار کلاشم بده مموچش

10روز گــــــــذشت از رفتن نفسم .میدونم واسه هر دومون سخت گذشت اما خوب این روزام پر از خاطرست

همین که میدونم با گذروندن این روزا یعنی داریم به روزای باهم بودنمون نزدیک میشیم کلـــــــــــــــی آرامش میگیــــــرم...

سه شنبه ی پیش استاد عکاسی در فضای بازمون نیومد .به پیشنهاد بچه ها 2تا ماشین شدیم تا بریم عکاسی .منم گفتم فکر خوبیه یکم روحیمم عوض میشــه

حرکت کردیم و بعد از 15دقیقه افتادیم تو جاده چالوس.قرار بود بریم آبشار هفت چشمه بعد از کلی دور دور کردن و گشتن بالاخره پیداش کردیم.آبشار داخل محوطه ی یه رستوران بود .بعد از ورود با یه سری صخره و...مواجه شدیم.پاچه هارو دادیم بالاو دوربینارم انداختیم گردنمونو بسم ا...

یک وضعی بــــــــــــــــــــــود.تمام کفشامون گلی شلوارا گلــــــــی

خدا خیرش بده آقای حکمت و همه جا مراقبمون بود( آتش نشان آخه) ویلا چپل چلاغ میشدیـــم هممـــــــون

خلاصه اینکه یه سری عکس گرفتیمو بعدشم پیش بسوی دانشـــــــــــــگاه و درس...

اینم عکس آبشار هفت چشمه.  پیشنهاد میکنم یه سر برین البته اگه اهل کوهنوردی هستیـــد:

  پنج شنبه ام به دعوت زهرای عزیزم(دوست وبلاگی) با پدرم رفتیم به بازارچه خیره زلزله زدگان آذربایجان. برای اولین بار دو دوست وبلــــآگی مهربونمو اونجا دیـــــــــــــــدم.زهرا و شقایق نــــازنیــــــنم،که همیشه بهترین دوستانم بودندو میمـــــونند.

راستشو بخواید تا به حال تو اینجور خیریه ها شرکت نکرده بودم.آنچنان شوق و انرژی  اونجا حاکم بود که آدمو به وجد میاورد.همون لحظه چقدر به خودم افتخار کردم که ایرانی ام و یه همچین هموطنانی دارم .برای کمک به هموطنان آذربایجانیشون از هیچ کمکی دریغ نمیکردند و این یعنی خــــود غــــــــــــــــــــــرور...

زهرای عزیزم از تمام زحماتی که برای این خیریه کشیدی ممنونم.شاهد تمام خستگیهات بودم اما بروی خودت نمیاوردی و همچنان با انرژی به کار خودت ادامه میدادی.به داشتن دوستی چون تو افتخـــآر میکنــــم

اینم عکسهایی از اون روز

خانومی که با لباس زیبای محلیش در حال بافتن تخته فرشی بود:

و دست نوشته های این مردم دلسوز که از خودشون به یادگار گذاشتن:(منم که یادم رفت بنویسم)

ممنون ازاینکه به کلبه ی منو شیویدم سر میزنید دوستای نــــــآزم

مراقب خودتونو همراهتون باشیــــــــد

لحظه هاتون شیرین و شــــکــــــلاتی

و اما برای تـــــارو پــــــودم:

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم

تنهاییت برای من ...

غصه هایت برای من ...

همه بغضها و اشکهایت برای من ...

بخند برایم بخند

آنقدر بلنــــــــــــــد

تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را...

صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برایت تنگ شده

دوستــــــــــــت دارم ... 

چشم انتظارت مهســــــــــــــا

پاییـــــــــــــــــــــــز

امـــان اَز ایــن بــویِ پــایــیــزی وَ آسِــمــانِ اَبــری ،

کــه آدَم نَــه خــودَش مــیــدانَــد دَردَش چــیــســت 

وَ نَــه هــیــچ کــَسِ دیــگـــر ، 

فـَـقَــط مــیــدانَـــد 

کــه هـَـر چــه هَــــــــوا سَــردتَـــر مــیــشَــوَد ، 

دِلـَـش آغــــوشِ گَـــرم مـــیــخــواهَــد...

دلتنگ نگاهــــــت مهســــا

جـــــــــــــــــــــــــــــون دلـــــــــــــــــــــــــــم؟

چقدر امروز حس میکنم نبودنت رآ...

صدآیت در گوشم می پیچد

و من بی اختیآر می گویم:جآنم؟!منو صدآ کردی؟

بی تابت مهسا

اشکام بند نمیــــــــــــــــــــــــــــــاد!!

 

 سلام به همه ی دوستای نــــازم 

  خوبید ؟ 

  حـــــــــــــالم اصــــــــــــــــلا خوب نیســــــــــــــت   

سجادمــــــــ امروز رفت نیشــــــــــــــابـــــــــــــــــــــــور (سربازی-آموزشی)

نمیدونم چی بنـــــویســــــــــــــــــم...      

ساعت 4راه افتادن 6صبح فردا میرسن    

قطره های اشکم می افته رو کیبرد هیچی نمیبینم...

الان نمیدونم کجای راهی زندگیم اما میدونم که داری به مموشت فکر میکنی  

میدونم بهت قول دادم گریه نکنم بی تابی نکنم اما چجوری تاروپـــــــــــــــــودم؟! 

 نفسم بالا نمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاد به نفسات احتیاج دارم شیویدم  

 ساعت 10زنگ زدی که سمنانیم.1دقیقه ام نشد حرف زدنمون عزیزم اما قد تموم دنیا آرامش گرفتم وقتی صداتو شنیدم 

  یه دفتر درست کردم واسه سجادم که هرشب اگه تونست برام بنویسه.آخه نوشتن  به شیویدم وقتایی که خیلی دلتنگه آرامش میده   

 

 حالا من چجوری امشب بخوابم خدا جونم .تو که میدونی من تو این 2سال یکبارم بدون بالشم(قلب سجادم) نخوابیدم  ...

   
ببخشید اگه ناراحتتون کردم دوستای گلم دلم پربودخیـــــــــــــــــــلی.الان خیلی بهترم   

قدر لحظه لحظه هاتو بدونین .مراقب خودتونو عشقاتون باشیـــــــــــــــــــــــد 

پیشانی ام چسبیدن به سینه ات را می خواهد ...

و چشـم هـایم خـیس کـردن پـیراهـن مــردانه ات ...

عجب بغض پرتوقعی دارم من امشب

دوســـــــــــــــــــــــت دارمــــــــــــــــــــــــ نیمــــــــــه ی وجـــــــــــــــــــودم 

خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدا جونم سپردمش به خـــــــــــــــــودت

ماه شبهات